- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مناجات اربعینی با سیدالشهدا علیه السلام
باید نشست و از برکـاتى چنین نوشت تا روز حشر از حسناتى چنین نوشت از کـشتـى وسیع نجـاتى چـنین نوشت از شور بهتر از عرفاتى چنین نوشت بر گردن جهان تـشیـع چه دیـنى است این شور بى مقایسه حج حسینى است کى دیـده است جمعـیتى اینچـنین بگـو شور و شعـور و تربیتى اینچـنین بگو یک مکـتـب و اهـمیـتى اینچـنین بگـو کى دیده است تـسلیـتـى اینچـنین بگـو پاى پیاده در دل صحرا به شوق کیست؟ گر خـوانمش قـیـامت دنیا بعـید نیست این رستخیز عام که درسى حماسى است یک مکتب مجرب انسان شناسى است رزمایش بزرگ عبـادى سیـاسى است این کار ریشه ایست پیامش اساسى است بیسابقه ترین تجمع روى زمین شده است حالا مدال وحدت ما اربعین شده است این اربعـیـن هـمایشى از اتحاد ماست یک پرده از نمایش یوم الجهاد ماست مقـیـاسى از تلاطـم مـردم نهاد ماست این اربعین نشانه اى از اعـتقاد ماست ما سالهاست عاشق یک بیکـفن شدیم تاثیر عاشقى است که دور از وطن شدیم اول نـجـف مـقـابـل مــیـخـانـۀ عــلـى جـامــى بـزن ز بـادۀ مـسـتـانـۀ عـلـى اذن دخــول پـشـت در خــانــۀ عــلـى زآنـجـا سـپـس زیـارت دردانـۀ عـلـى باید ولى شناخت سپس جان به کف گذشت باید براى کرب وبلا از نجـف گذشت وقت وصال مى طلبـد دل به جـاده زد موکب به موکب از لب پیمانه باده زد بایـد در این مـسیـر قـدم بـى اراده زد بـوسـه بـه روى تـاول پـاى پـیـاده زد عـاشق شدن وسیـلۀ آواره بـودن است آوارگـى نـتـیـجـۀ بیـچـاره بودن است مـردم دلى به سـوى قـرن میبـرنـد آه جان هاى مست را سوى تن میبرند آه سـر را براى کـشته شدن میبـرنـد آه دنبـال خـویـش بچه و زن میبـرنـد آه شکر خـدا که غذاى فراوان رساندهاند زوّار شـاهِ تـشنـه که تـشنـه نـمانـدهاند پـاى پُـر آبـلـه غــم مـرهــم نـداشـتـنـد چـیـزى براى طى سـفـر کـم نـداشتـند زن هـاى این پـیـاده روى غـم نـداشتند یک لحظه ترس در دل خود هم نداشتند یک لحظه چادر از سر یک زن جدا نشد یک گـوشـواره دردسـر گوش ها نشد بعد از حسین جوشش مکتب شروع شد خونش که ریخت گریۀ هرشب شروع شد در بین دخـتـران حـرم تب شروع شد یک اربعین رسالت زینب شـروع شد گرچه به روى ناقـۀ عـریان سوار شد حـیـدر شد و خـطـبۀ او ذوالـفـقـار شد مرثیه را به وادى کوفه رساند و رفت او سنگ خورد ولى خطبه خواند و رفت در بین کوچه چادر خود را تکاند و رفت ابن زیـاد را سر جـایش نشاند و رفت کـاخ یـزید را به سـر او خـراب کـرد و یک تـنـه به جاى همه انـقـلاب کرد
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها با برادر در برگشت به کربلا
ای که در چرخ وجودی آفـتابم یا حسین آتش داغ تو کرد آخـر کـبـابم یا حسین ای بهـار مـعـرفـت ای آفـتـاب زندگی روز و شب از داغ تو در التهابم یاحسین ای شهید شاهد ای سردار و ای سالار عشق بـعـد تو من پـاسدار انـقـلابـم یا حسین آسمان گرچه به سوی تو سبو بگرفته است میدهد داغ لب خشکت عذابم یاحسین من گرفتم از عدو پیراهنت را عطر آن برده از جان و دل من صبر و تابم یاحسین گرچه مشگل بود داغ یک گلستان گل ولی صبر خدمت کرد هرجا در رکابم یاحسین من به چشمم دیدهام جان دادن پروانه را از غم پروانهات شمعی مذابم یاحسین بس که گلریزی نموده غنچهات قبر تو را من ز حال دخترت در اضطرابم یاحسین بر«وفایی» التفاتی کن که میگوید مدام خاک بوس آستانت کن خطابم یاحسین
: امتیاز
|
مناجات اربعینی با سیدالشهدا علیه السلام
کـاش پـایِ دلِ ما هـم به نـوایـی برسد اربعینی، حرمی، کرب و بـلایی برسد آری آقـاتر از آنی تو که راهـم نـدهی دارم امـیـد که از دوست نـدایـی برسد خـاک پای همه زوّارِ تو روی چـشمم این غباری است که از تازه هوایی برسد در دل این همه جمعیّت مشتـاق گُـمـم مگـر الطاف کـریـمی به گـدایی برسد من هـم انـگـار گُـل گـمـشـده دارم آقـا شاید از حنجـر بُـبـریـده صدایی برسد این همه مـرهـم پا، پـیـشکـشِ زوّارت به یـتـیـم تو نـشـد مـرهـم پـایـی بـرسد کاش از کعبه بخوانند مرا کرب و بلا یا که از کرب و بلا، حکم ولایی برسد هـمـه آمـادۀ لـبـیـک به اربـاب شـویـم که هنوز از لب خشکـیده نـدایی برسد یـالـثـارات! مـهـیـای قــیـامـی بـاشـیـد که زمـان طلبِ خـون خـدایـی بـرسـد پای شش گوشۀ تو عرش الهی است حسین کِی شود عاشق دلخسته به جایی برسد روزیِ ما اگر این فرصت دیـدار نشد کاش از مشهـدتـان اذن رضایی برسد نیـمه شبهای بقـیـع نـیـز صفـایی دارد کاش بر قبر حسن صحن و سرایی برسد
: امتیاز
|
مناجات اربعینی با سیدالشهدا علیه السلام
هوای اربـعـیـن دارد دل بیچـاره ام یـارا نگاهی کن نگـاهی کن دل بیچـاره ما را نمی دانم دوبـاره می رسم تا کـربلا یا نه کنم جاری به لب آقا قسم بر جان زهرا را همین حالا ببر ما را بهشت کربلای خود چه تضمینی ست تا بینم طلوع صبح فردا را نـیَـم لایـق، نیَـم قـابل، ولی آقا قـبولم کن که چون قطره در آن وادی ببینم صحن دریا را بده اذنی که تا هستم در این دنیا دراین دنیا ببینم من دوباره کربلا آن شور و غوغا را غرض این بود یا مولا نگاهی سویم اندازی وگرنه از قدیم احسان نمودی بی سر و پا را
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها با برادر در بازگشت به کربلا
«چشم گریان سویت از شام خراب آورده ام» «خیز، ای لب تشنه از بهر تو آب آورده ام» گر بپرسی داغ تو با سینه خواهر چه کرد قامت خم گشته ای بهر جواب آورده ام اشک،سرخ وچهره زرد و تن سیاه ومو سفید این همه سوغات از شام خراب آورده ام اشک می بارم ز داغ چار سـاله دخترت گرچه پرپر شد گلت باخود گلاب آورده ام هـمرهـم زین الـعباد این حجت دادار را جان و تن مجروح از بزم شراب آورده ام
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها با برادر در بازگشت به کربلا
ازآن ساعت که خودراناگزیرازتوجداکردم توبرنی بودی ودیدی چههادیدم،چهها کردم گمان بر ماندن و قبر تو را دیدن نمیبردم ولی فیض زیـــارت را تمــنّا از خدا کردم به یادم مانده آن روزی که میجستم ترااما تنت پیدا به زیر سنگ وتیرو نیزهها کردم تن چاک تورا چون جان گرفتم در برم اما برای حفظ اطـفالت، تو را آخر رها کردم بســان شـــمع، آبــم کــرد بــانگ آبآب تو اگرچه تشنه بودم چشمههای چـشم وا کردم میان خیمههای سوخته همچون دلم آن شب نماز خود نشسته خواندم و بر تودعا کردم ولی هرگز ندادم عجز را ره در حـریم دل سخنرانی میان دشمنان چون مرتضی کردم
: امتیاز
|
بازگشت اهل بیت سیدالشهدا به کربلا
زینب رسیده ازسفری پر زاضطراب سرگرم زمزمه ست ودلش غرق التهاب ازمن به غیر این تن تیره نمانده است شمع دلم شده زغمت قطره قطره آب پوشیه نیست اینــکه بود بر جمال من این جای سیلی است و قدم های آفتاب تنهائی وغـریبی و در به دری و داغ این مانده بود پا بــزنم مجــلس شراب هرکس به قدرآه خودش داغ دیده است امّا قسم به جان تـو وای از دل ربـاب طفل سه ســالهات به هوای زیارتــت کنج خرابه کرد عــدوی تو را خـراب خنده به درد بی کـسی ما چه تلخ بود امّــا فقــط غــم تـو مرا کرده دلکـباب یک دم نشد که لرزه بیفتد به پای من کــردم بـه دشمنان تو از محملم عتاب مــن جــز خدا نـدیدهام از این اسارتم جمله خجل شوند به والله ازین خطـاب کــارم تمام شــد همــه جا شد حسینیه با دست بـسته خواهر تو کرده انقـلاب حالا بــده اجـــازه بــمانــم به کـــربلا تاجان دهم به خاک غمت یَابنبوتـراب دارم شبیه فـاطمه مرگ از خدا طـلب کاش این دعا شود به مزارتو مستجاب یــادم نرفـــته لحـــظۀ افـتادنت حسین لشگر برای کشتن تو جملـه در شتاب
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب با برادر در بازگشت به کربلا
آمدم اینجا دوباره..لشگرت یادش بخیر قاسم وعون وزهیروجعفرت یادش بخیر اولین باری که اینجا آمدم یادت که هست؟ شد رکابم ســاقی آب آورت یادش بخیر اولین باری که اینجا پهن شد سجاده ام بــا اذان دلــربای اکــبرت یــادش بخیر حال، من برگشته ام اما نه مثل بار قبل قامت مانند سرو خواهرت یــادش بخیر از امانتداری ام دارم خجالت مـی کشم بچه های من فدای دخترت یـادش بخیر روضۀ دیروزمان این بود با بی بی رباب ای عروس مادرمن اصغرت یادش بخیر من خودم اینجابه جسمت پیرهن پوشانده ام دســتباف یــادگــار مـادرت یادش بخیر رفتی وباا شک هایم بدرقه کردم تو را ای برادر آن وداع آخــرت یــادش بخیر مثل جدم میشدی در پیش چشمان همه وای من عـمـامه ی پیغمبرت یادش بخیر
: امتیاز
|
مناجات اربعینی
گرچه پایین ترازاین مرتبه ها جای من است این که این گونه ام از برکت آقای من است عـده ای در پـی اعـجاز مـسیـحا هـستند عـلیِ اکـبر اربـاب، مسیـحای من است نهضتش مکـتـبم و روضۀ او مـدرسه ام «یاحسین بن علی»کل الفبای من است هـر کـجا روضـه گرفـتـند برایش رفـتم درعوض مادراو شافع فردای من است از همان روزکه از مادرخود زاده شدم روضه های پسر فاطمه مبنای من است شب جمعه حرم وسینه زنی دور ضریح به خداوند که هر ثانیه رویای من است سالی یک بارنه، ده بار نه،صد بارم نه هرشب روضۀ آقا شب یلدای من است اربـعـین آمـد و مـن باز نرفـتم به حـرم بازهم چشم ترم درپی ویزای من است
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب با برادر در بازگشت به کربلا
یا اخا دستی برون از خاک کن اشک چشــم زینبت را پاک کن ای به زینب دریم خون همسخن از گلوی چـــاک چاک خویشتن ای تــکلّم کــرده پــنهانی سرت زیر چوب خیزران با خواهرت این تـو و این دیـدۀ دریــائی ام بر مــزار تشنــگان ســـقائـی ام گــر چــه دیــدم مــحنت ایام را فــتح کــردم کـوفه را و شام را خصــم، پای گریۀ ما خنده کرد صوت قرآن تو ما را زنده کرد خطبۀ من کار صد شمشیر کرد سورۀ کــهف تـو را تفسیر کرد آنچه گفتی زینبت باخون نوشت بر همه آزادگـان قانــون نوشت من نوشتم این شعارخون ماست رخ به خون آراستن،قانون ماست من نوشتم، عشق یعـنی سوختن مثل آتــش بی صــدا افــروختن آن قــدر دور تو گشتم یا حسین تا به خون خودنوشتم، یا حسین قامت خـم، شــرح ماتـم نامه ام پیــکر مــجروح مـن غمنامه ام هیچ دانی داغ تو با من چه کرد هیچ پرسی بادلم دشمن چه کرد آن قـدر دشمـن به ما دشنام داد سِیرمان در کوچه های شام داد آن به فرقت بر سرنی سنگ زد دیــگری پـیش ربابت چنگ زد جای گل می ریخت درآن سرزمین سنگ بر ما از یسـار واز یمین آن که جسمت رابه خون آغشته بود کاش اول زینــبت را کشته بود کاش تیری کزکمان خصم جست جای توبرقلب زینب می نشست کاش آن کوچوب می زد برلبت شرم مــی کرد از نگاه زینــبت کاش مـی مردم نمی رفتم وطن تا که از یـوسف برم یک پیرهن کاش می شد بوسه ای ازقعرخاک می زدم برآن گلوی چاک چاک کاش این جا چــشم نامحرم نبود می گشودم بر تـو رخسار کبود آن کــه داغت می کنـد آبش منم شــاهــدم این اشـک دامن دامنم گرچه ازمن دورآنی،غم نگشت قامتم خم گشت پایم، خم نگشت من کــه برگــرد امامــم سوختم پشــت در از مــادرم آمــوخــتم ما دو همرزمیم و دوهمسنگریم هم توهم من هردوازیک مادریم شد مــشخص تا قــیامـت راه ما دامـن زهــراســت دانــشگاه ما
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب با برادر در بازگشت به کربلا
مرگ من بود دمی کزتوجدایم کردند در همان گوشــۀ گودال فـدایم کردند دوستــانم کــه نبــودند بگریند به من دشمــنانم هــمگی گــریه برایم کردند من که خود راهنمای همه عالم بودم سـر خونــین تـو را راهنــمایم کـردند هر کجا خـواستم از پای درافتم دیدم کودکان دست گشودند و دعایم کردند گریه هاداشتم ازدوری روی تو ولی خنده هابود که بر اشک عزایم کردند هــمرهانـم که گرفتند غبار از محمل همه در خــاک فـتادند و رهایم کردند تادم مرگ طرفدارتوبودم ای دوست دشمنان یکسره تحسین به وفایم کردند این اسارت همه جاعزّت من بودحسین کــه پــیام آور خــون شــهدایـم کردند (میثمم)کوس شهی برهمه عالم زده ام سرفرازم که دراین کوی گدایم کردند
: امتیاز
|
بازگشت اهل بیت سیدالشهدا به کربلا
کاروان آمده و بـرگ خزان می ریزد باز از چشم حرم دُرِّ گران می ریزد هرکه دنبال گــل گمشده ای می گردد درد از عاطـفه های نگـران می ریزد راه بگــشای کــه بــانوی حرم می آید سوزهجراست که از قدکمان می ریزد دست ها باز شده تا که به سرها بزنند خاک غم روی سرسینه زنان می ریزد صــاحب پــیرهــن کهــنه کــجا افتاده بوسه هایی است که برجای سنان می ریزد هر یتیمی به شهیدی گلـه ای می گوید خون دلهاست که از داغ جوان می ریزد مادری در پی گهواره شش ماهۀ خود تَه گودال به سرخاک، نهان می ریزد مَشکی ازآب به دستان سکینه است چوطفل به روی قبر عمو آب روان می ریزد گوئــیا وقـت نماز است که با یاد علی از لــب سیــد ســجــاد اذان می ریـزد همه هستنـد ولی دختر دُردانه کجاست گوئیــا گــوشۀ ویرانه زبـان می ریزد نه بجامانده خیامی، نه امامی، نـه دلی خواهری مانده که هرزمزمه جان می ریزد آری یــک قـافلۀ فاتح و پیروز رســید اشک شوق است که با آه وفغان می ریزد
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب با برادر در بازگشت به کربلا
خون دل، اشــک دیـده آوردم جــان بـر لب رســیـده آوردم این گلابی که ریزد از چشمم بهــر گل هــای چــیـده آوردم بـربدن های چاک چاک، خبر از ســــران بــریــــده آوردم خــیـز ای بــاغبان بـه استقبال لــــالــۀ داغـــدیـــــده آوردم دســتــه گل هـای گلستانت را جــامه بــر تــن دریـده آوردم نــازنــین نــازدانـــههـایت را رنــگ از رخ پــریــده آوردم بار هجرت بدوش خـود بردم ســـرو قــــدّ خــمــیــده آوردم دســت خــالــی نـیامدم ز سفر داغ طــفــل شــهـیــــده آوردم این سیـه جامه را که میبینی ز آن بـــه خاک آرمیده آوردم "میــثــم" رو سیــاه را بـدَرَت اشــک بــر رخ چکیده آوردم
: امتیاز
|
زیارت جابر در اربعین حسینی
ای مــزارت کعبۀ جان یا حبیبی یاحسین ای حریمت رشک رضوان یاحبیبی یاحسین ای سرت برنیزه قاری ای رخت آیات نور ای تنت اوراق قرآن یا حبیبی یا حـسین جابـرم بر تربتت عرض سلام آورده ام آمــدم با چـشم گریان یا حبیبی یا حسین گرچـه چشم سرندارم دیدمت باچـشم دل سربه نی،تن دربیابان یا حبیبی یـاحسین پاسخم ده گرچه می دانم تنت درکربلاست سر بود در شام ویران یاحـبیبی یاحسین تـا قیامت داغ لب هایت بود بر قلب من ای به کامت آب،عطشان یاحبیبی یاحسین نحرمهمان را که دیده تشنه لب بین دو نهر ای به خون غلطیده مهمان یاحبیبی یاحسین د رفرات ومقـتل و در صحنۀ جنگ ونماز پیکرت شد تیر باران یا حبیبی یاحسین زخم روی زخم روی زخم روی زخـم بود مرهــم زخــم فراوان یا حبیبی یاحـسین داغ روی داغ روی داغ روی داغ بــود بر روی داغ جوانان یا حبیبی یـاحسیـن سنگ بود و صورت و تیر جفاو قلب تو خاک بودوجسم عریان یاحبیبی یاحـسین شعله بود ویاس بود وسیلی و رخسارگل خار بود وبرگ ریحان یاحبیبی یاحسین کعب نی بودو تن اطفال و پای زخم دار بر سر خار مغـیلان یـا حبیبی یا حسین در محرّم روز عاشورا بریدند از تو سر مثل ذبـح عید قـربان یا حبیبی یا حسین از مدیــنه گریــه کردم تــا زمـین کـربلا بر توچون ابر بهاران یاحـبیبی یاحسین غسل کردم جامه ی احرام پوشیدم به تن درطواف کعبه ی جان یاحبیبی یـاحسین دردمندی همچو میثم ازتو میخواهـد دوا ای به درد خلق درمان یاحبیبی یاحسین
: امتیاز
|
بازگشت اهل بیت سیدالشهدا به کربلا
ای آشـنای زیــنب ای مقتدای زینب بـشنو نوای زینــب هــیهات مناالذله بازآمدازاسارت زینب حدیث غربت امــا نه بــا حــقارت هیهات مناالذله آرامــش و وقــارم گــردیـد افتخارم ایــن ذکر شد شعارم هیهات مناالذله گرچه زغم خمیدم هرمـنزلی رسیدم فــریاد می کشــیدم هـیهات مناالذله عشق توسرنوشتم در کوفه ای بهشتم بــا خـون سر نوشتم هیهات مناالذله دربندکوفی دون گفتم به قلب پرخون ابــن زیــاد مــلعون هیـهات مناالذله گل بود و دست گلچین گفتم به فرقۀ کین ای ابن سعد بی دین هیهات مناالذلـه گفتم به جسم نیلی باروی خورده سیلی ای خصم حـق ذلیلی هیهات مناالذله این قوم نامسلمان گردسرتو رقصان گفتم به قلب سوزان هیهـات مناالذله اشک رباب وزینب قلب کباب وزینب بزم شراب و زینـب هیهات مناالذله هرچندمن اسیرم این داغ کرده پیرم اما مبیــن حقــیرم هــیهات مــناالذله ایــوب کـــربلایم دلــخسته از جفایم من دخت مرتضایم هــیهات مناالذله گردست بسته بودم محزون وخسته بودم از پا نــشسته بــودم هیـهات مناالذله بس خصم چنگمان زدازخون که رنگمان زد از بام سنـگمان زد هـیهات مناالذله بین چهره ها تکیده رخسارها دریده گوید سرشک دیده هیــهات مناالذله گل هـای اغوانی طـفلان استخوانی کردند جانفـشانی هیـــهات منــاالذله کینه برون زحد شددرشام بی عدد شد گل هــای تو لگد شد هیهات مناالذله ایـن دخـتران عشقند نیلوفران عشقند پیغمبران عشقــنـد هیهــات منــاالذله ای وای ازحرامی ازظلم وبدمرامی از ناســزای شــامـی هیهات مناالذله ای که تــویی حبیــبم آوارۀ غـریـبـم داغ تـــو شد نصیبم هیهات مناالذله
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب با برادر در بازگشت به کربلا
پریده ام به هوایت پریدنی کـه مپرس رسیده ام سرخاکت رسـیدنی که مپرس اگــرچه خــم شدم امــا کشید شانه من به دوش بارغمت راکشیدنی که مپرس نفـس بریــده؛ بــریدم امــان دشـمن را به ذوالفقار حجابم، بریدنی که مـپرس به طعم کعب نی وسنگ وتازیانه شان چشیده ام غم غربت چشیدنی که مپرس غــروب بــود و رمــیدنــد بچه آهوها زچنگ گله گرگان،رمیـدنی که مپرس مــپرس از چه نماز نشسته می خوانم شکسته خسته دویدم دویدنی که مپرس نه اینکه دیده فقط دید،آنچه کـس نشنید شنیدم آنچه نباید، شنـیدنــی که مپرس
: امتیاز
|
زیارت اربعین
به دلـــم داغ حـرم را مگــذارید فقط بــه هـمین حال مرا وا مگذارید فقط ببریــدم ببــریدم شده حتی در خواب بیـن ایــن شهر مرا جا مگذارید فقط همه رفتند وشده قبرمن این شهرمرا در مــزارم تک و تنها مگذارید فقط میــزنیدم بــزنیــد این همه تنبیه ولی به دلــم داغ حــرم را مــگذارید فقط حرم امروز دهیدم به خدا خسته شدم با دلــم وعــده فــردا مــگذاریـد فقط بــگذارید کــه سر بر قدمش بگذاریم روی این خواهش ما پا مگذارید فقط اربعــین پــای پیــاده نـجف وکرببلا حســرتش را به دل ما مگذارید فقط تشنه روضه ام و آه فـرات است بلند آب را تــشنه دریـــا مـــگذاریـد فقط لای هربرگه قرآن چقدربرگ گل است پا براین مـصحف زیبا مگذارید فقط دادزداین سرواین حلق من وسینه من چیزی از پیکر من جا مگذارید فقط مــرد باشـید ولی، تـا که نکـشتید مرا پـا ســوی خــیمه زنها مگذارید فقط
: امتیاز
|
بازگشت اهل بیت سیدالشهدا به کربلا
شـمـیـم جـان فـزای کـوی بابم مـرا انــدر مـشـام جـان بـرآیـد گمانـم کربلا شد عـمه نزدیک که بوی مشک وناب وعنبرآید بگـوشم عـمه از گـهـواره گور دراین صحراصدای اصغرآید حسین را ای صبابرگوکه ازشام بـکـویت زیـنب غــم پـرور آید ولـی ای عـمـه دارم الـتمـاسی قـبـول خــاطــر زارت گـر آیـد که چون اندر سر قبر شـهیدان تـو را از گـریه کـام دل بـرآید دراین صحرامکن منزل که ترسم دوباره شمـر دون با خنجـر آید کند جودی به محشرمحشرازنو اگـر در حـشر ما این دفتر آید
: امتیاز
|
زبانحال حضرت سکینه در برگشت به کربلا
بــابــا سـلام بـر بــدن بی سـرت كنم؟ یا آن كه گریه بر سر بی پیكرت كنم؟ بگــذار تا كه چهـره گذارم به خاك تو آنگه ســلام بــر بــدن بی سـرت كنم وقتی نـظـر به شعله خـورشید می كنم یاد از شرار جان و دل و حنجرت كنم خــون می شود دلم ز تن پاره پاره اش هر گه نظــر به قبر علی اكبرت كنم همرنگ خــون دستِ ز پیكر فتاده اش اشــكی نـــثـار تــربت آب آورت كنم چشمم فتاده است به شط فــرات و بـاز گـریه به یـاد لعـل لب اصغــرت كنم از آن شبی كه خواهر من از نفس فتاد هر شب فغان ز هجر رخ دخترت كنم باباچه گویمت چه كشیده است عمه ام بگذار نـاله ها بــه دل خــواهرت كنم بــابا سـرم، تـنــم، جگـرم درد می كند گر خون دل روانه به خاك تـرت كنم پیدا كـند مقــام «وفائی» به روز حشر وقتی كه التـفات به نـوحه گــرت كنم
: امتیاز
|
زبانحال اهل بیت علیهم السلام در برگشت به کربلا
سحـر چـون پیک غـم از در درآید شــرار از سـیـنـه، آه از دل بـرآیـد نـــــدای کـاروانـــی از وطــن دور بـه گـوش جـان ز دیـوار و در آیـد گــمــانم کــاروان اهـل بــیت اسـت کـه ســوی کـعــبـۀ دل بـا ســر آیـد گلاب ازچشم هر آلاله، جاری است کـه عــطر عــتـرت پـیـغـمـبـر آیـد همان خواهرکه غوغا کرده درشام هــمــان ریــحــانـۀ پــیـغـمــبـر آیـد همـان خـواهر که با سِـحر بـیانـش بـه هــر جـا آفــریــده مــحـشـر آیـد همان خواهر که کس نشناسد او را بــه بــاغ لالــههــای پـــرپـــر آیــد همــان خـواهر ولی خاطر پریشان سـیـه پـوش و بـنـفــشـه پـیـکـر آیـد اگر از کـربلا، غـمگین سفـر کـرد کنـون از گَـرد ره، غـمگـینتـر آید نـوای «وای وای» از جـان زهـرا صــدای «هــای هـای» حـیـدر آید از ایـن دیـدار طـاقـت سـوز مـا را هـمــه خــون دل از چــشم تـر آیـد غـم آهــنگی به استـقـبال یـک فوج کـبــوتـرهــای بــیبــال و پـر آیــد بـیـا بـا ایـن کـبـوتـرهـا بــخـوانـیـم سـرودی را کـه شـام غــم سـرآیـد: « شـمـیـم جـان فــزای کـوی بــابـم مــرا انـدر مـــشــام جــان بــرآید» «گـمـانم کـربلا شد، عمّه! نـزدیک که بـوی مُشـک ناب و عنـبر آید» «به گوشم، عـمّـه! از گـهوارۀ گور در این صحرا، صدای اصغر آید» «مـهـار نــاقــه را یـک دم نـگهدار کـه اســتـقــبال لــیـلا، اکــبـر آیـد» «ولـی ای عـــمّه! دارم الــتـمـاسی قــبـول خـــاطـر زارت گــر آیــد» «دراین صحرامکن منزل که ترسم دوبـاره شـمر دون با خـنجـر آیـد»
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها در بازگشت به کربلا
آن چه از من خواستی با کاروان آورده ام یک گلستان گل، به رسم ارمغان آورده ام از در و دیوار عالم، فتنه می بارید و من بی پنـاهـان را، بـدیـن دارالامـان آورده ام اندراین ره از جرس هم، بانگ یاری برنخاست کـاروان را تا بدیـن جا، با فغـان آورده ام بس که من منزل به منزل، درغمت نالیده ام همرهان خویش را، چون خود، به جان آورده ام تا نگویی زین سفـر با دسـت خالـی آمدم یک جهان، درد وغم و سوز نهان آورده ام قصۀ ویرانۀ شام گر نپـرسی، بهتر است چون از آن گلـزار، پیـغام خزان آورده ام خرمنی موی سپید و دامنی، خـون جگر پیکـری بی جان و جسمی ناتوان آورده ام دیده بودم با یتـیـمـان، مهـربـانی می کنی این یتـیـمـان را بـه سوی آسـتان آورده ام دیده بودم، تشنگی از دل قرارت، برده بود از بـرایـت دامـنـی، اشـک روان آورده ام تا به دشـت نیـنوا، بهـرت عـزاداری کنم یک نیـستـان نـالـه و آه و فـغـان آورده ام تا نـثـارت سـازم و گردم بلا گـردان تـو در کف خود، از برایت نقد جان آورده ام نقد جان را ارزشی نبود، ولی شادم،چو مور هـدیـه ای، سوی سلـیـمـان زمـان آورده ام تـا دل مهر آفـرینت را نرنـجانـم، ز درد گوشه ای ازدرد دل را، بر زبان آورده ام هاتفی پروانه را می گفت کز این مرثیت در فغـان، اهـل زمیـن و آسـمان آورده ام
: امتیاز
|